کد مطلب:93730 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:534

گفتار صحیح











1- منطقهم الصواب.

ترجمه: گفتار و سخن پرهیزگاران از روی راستی است، (و بر وفق رضا و خشنودی خدا و رسول سخن گویند).

شرح: ابتدا مفردات این جمله را تفسیر كنیم: «منطق» مصدر میمی به معنی نطق است، و «صواب» هر چیز ضد خطا را گویند، پس معنی جمله این می شود كه سخن گفتن[1] پرهیزگاران خطا نیست، بلكه گفتارشان به حق است، یعنی: در مواضع

[صفحه 90]

تكلم سكوت نمی كنند، تا مفرط شوند و در مواضع سكوت سخن نمی رانند تا مفرط گردند.[2].

نطق و بیان یكی از بزرگترین افتخارات بشر و نشانه های خداوندی است، كه: در سوره الرحمن بعد از مسئله خلقت انسان و تعلیم بیان، مطرح شده است، (الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان)[3] معمولا می گوئیم حرف زدن آسان، عمل كردن مشكل است، ولی اگر دقت كنیم حرف زدن هم به این آسانی كه فكر می كنیم نیست، ولی چون برای ما به صورت عادتی درآمده، بسیار سهل جلوه می كند، در موقع تكلم از بین مثلا دویست هزار لغت در ذهن باید چند لغت انتخاب شود، یعنی دویست هزار فیش در بایگانی مغز باید بر هم زده شود، تا قالب معانی مورد نیاز گزیده شود، حتی برای گفتن جمله ساده ای مثل (لطفا كمی آب بیاورید).

زبان در موقع تكلم مثل فرفره می چرخد و مانور می دهد، آن هم در فضای بسیار محدود و كوچكی، گاهی 100 نوع چرخش برای 100 نوع آهنگ ایجاد می شود، باید حروف را به هم مقرون كند و سپس كلمات را، تا جمله های تنظیم و تشكیل گردد، از این مهمتر همان فكری است كه در پشت سر این نطق نظارت می كند، حیواناتی مثل طوطی هستند كه تكلم كردن را آموخته اند، و حتی شاید بهتر از بعضی انسانها صحبت كنند، مثلا می گوید لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، لا اله الا الله و غیره اما نیروئی به عنوان فكر بر تكلم آنها نظارت نمی كند، بلكه صرف

[صفحه 91]

تقلید، صداها را تكرار می كنند، اینكه می گویند انسان حیوان ناطق است، و ناطق را به معنی مدرك كلیات می گیرند، صحیح نیست، ما می گوئیم نطق به همان معنای خودش است، یعنی سخن گفتن و تكلم كردن ولی متكلمی كه پشت سر تكلمش ادراك كلیات نباشد، حیوان ناطق (انسان) نیست[4] بنابراین بیان و تكلم انسان از

[صفحه 92]

بزرگترین مواهب الهی است كه: قلم هم متكی به آن است، با بیان نوشتن را به ما آموخته اند پس پایه تمدنها بر بیان و زبان نهاده شده، اگر بیان نبود این همه تمدن و آسایش نبود، اگر بیان نبود، این همه اختراعات و اكتشافات نبود، اگر بیان و زبان نبود، این همه انتقال و تبادل افكار و اندیشه ها نبود، اگر بیان نبود، تعلیم و تعلمی نبود، پس تمام این امور به دست با كفایت بیان و زبان ابداع شده است.

اما نكته ای كه قابل توجه و تذكر است و نباید هرگز از ذهنها دور شود، این مطلب است كه: در كنار هر نعمت بزرگی خطر بزرگی آرمیده، چنانكه در كنار كوههای بلند و سر به فلك كشیده دره های عمیق و ژرفی آرمیده است به هر نسبت كوه بلندتر، دره اش عمیق تر است، به هر اندازه انرژی اتمی یك ماده مثل ذغال بیشتر، قدرت تخریب آن بیشتر است، استاد می فرمودند حدود 30 سال پیش محاسبه ای دیدم كه شخصی گفته بود، اگر نیروی نهفته در ذغال را كه 1 ساعت طول می كشد تا چائی را جوش آورد، به صورت انرژی اتمی استخراج كنند، چندین سال برق شهر متوسطی را می دهد، آری در كنارش هم خطر بمب اتمی است، كه شهر 150 هزار نفری را با تمام ساكنینش زیر و رو و نابود می كند، خلبانی كه بر شهرهای ژاپن بمب اتمی ریخته بود، در خاطراتش گفته بود به محض ریختن بمبها، آتش به ارتفاع 100 متر زبانه كشید.

بشر دیروز اگر عصبانی و جانی می شد، با خنجر یا شمشیرش در نهایت 50 نفر را می كشت، ولی امروز در چند دقیقه با بمبهای اتمی و شیمیائی شهر گلستانی را به قبرستانی، و منطقه آبادی را به بیابانی بدل می كند، چنانكه در هیروشیما و ناكازاكی و در حلبچه چنین كردند، در زمان ما بمبهای اتمی ساخته شده، كه بمبهای ناكازاكی و هیروشیما جز بازیچه ای در برابر آنها محسوب نمی شود.

كوتاه سخن اینكه در كنار نعمت بزرگ زبان و بیان، دره ی عظیم و مهلك معصیت الهی آرمیده است. اگر این زبان سركش مهار نشود، خود و صاحب خود را

[صفحه 93]

به این دره پرتاب می كند، انسانهای وارسته را باید با زبانشان شناخت، هر كس زبانش دارای قید و بندی است، او مومن است، و الا اگر هر چه می خواهد می گوید، و توجهی به پیامدهای گفتار خود ندارد، انسان خوب شایسته ای نیست، اگر چه نماز شب بخواند.

حدیثی از پیغمبر است كه اگر انسانی زبانش قید و بند ندارد، به سر و صداهایش توجه نكنید، باید گفت واقعا چنین است، اگر چنین انسانی به مكه هم برود به قول امام صادق (ع) كه فرمودند: «ما اكثر الضجیج و اقل الحجیج» (چقدر ضجه زننده و ناله كننده زیاد و حاجی كم است)، این شخص كه قید و بندی برای زبانش ندارد، حاجی واقعی نیست، بلكه اذكار او غیر از ضجه چیزی نیست.

پس روشن شد كه در كنار بركات زیاد بیان و لسان آفات زیادی هم نهفته است[5]، و شاید به جرات بتوان ادعا كرد، كه این عضو به موازات بیشترین خیراتش، بیشترین آفات را نسبت به اعضاء دیگر دارد[6]، و برای همین جهت علماء اخلاق بابی را در كتابهای اخلاقی خود تحت عنوان «آفات اللسان» باز كرده اند، مثل مرحوم فیض كاشانی در محجه البیضاء، مرحوم نراقی در جامع السعادات، مرحوم فیض شاید 5 صفحه از كتاب خود را اختصاص به آسیبهای زبان و گناهان ناشی از آن داده است.

در تائید مطالب فوق دو روایت به عنوان شاهد ذكر می كنیم تا اهمیت زبان و عذابی كه به آن داده می شود، روشن شود:

1- عن الباقر (ع): ان هذا اللسان مفتاح كل خیر و شر فینبغی للمومن ان

[صفحه 94]

یختم علی لسانه كما یختم علی ذهبه و فضته[7] (این زبان كلید هر خیر و شری است، پس سزاوار است كه مومن مهر بر زبانش زند، همچنانكه بر طلا و نقره اش مهر می زند). یعنی زبان یك عضو كلیدی است، و توجه ما هم به آن باید به لحاظ كلیدی بودن آن باشد، درب هر خیر و شری را با این كلید می توان باز كرد، ولی باید توجه داشت كه این كلید فقط برای باز كردن درب خیرات باشد، برای اصلاح ذات البین، نصیحت خلق، امر به معروف و نهی از منكر مورد استفاده قرار گیرد، نه برای افساذ ذات البین، فضیحت خلق، امر به منكر و نهی از معروف، همچنانكه طلا و نقره را در كیسه كرده و درب آنرا بسته و مهر می كنیم، تا مبادا چیزی از آنها بدون اراده ی ما خارج شود، باید زبان خود را هم در كیسه دهان مخفی كرده، مهر كنیم، تا مبادا این گوهر گرانبها از دست او با حرفی خارج شود، و در اختیار اجانب قرار گیرد، و در یك جمله باید گفت: كلید هر سعادت و شقاوتی این زبان است.

2- قال رسول الله (ص): «یعذب الله اللسان بعذاب لا یعذب به شیئا من الجوارح فیقول یا رب عذبتنی بعذاب لم تعذب به شیئا من الجوارح، فیقال له: خرجت منك كلمه فبلغت مشارق الارض و مغاربها فسفك بها الدم الحرام، و انتهب به المال الحرام، و انتهك بها الفرج الحرام»[8]: (پیامبر اكرم (ص) فرمودند: عذاب می كند خداوند زبان را عذاب شدیدی كه اعضاء و جوارح دیگر را به آن شدت عذاب نمی كند، و زبان به سخن آمده و می گوید: پروردگار من، عذاب كردی مرا به عذابی كه دیگر اعضاء را به آن شدت عذاب نكردی، خطاب می شود به او، از تو خارج شد كلمه ای و رسید به شرق و غرب زمین (كنایه از اینكه در جهان منتشر شد) و به سبب آن خون محترمی به زمین ریخته شد، و مال محترمی به غارت برده شد

[صفحه 95]

و آبروی محترمی مورد هتك حرمت قرار گرفت).

در فقه اسلام اعراض (آبروها) و اموال و دماء (خونها) بسیار مورد احترام است و در هر زمان و مكانی امر به حفظ این سه چیز شده و اصطلاحا به اینها «موضوعات مهمه» گویند، پیامبر اكرم (ص) در این روایت می فرمایند به زبان خطاب می شود كه تو گناه كوچكی مرتكب نشده ای، و به یك كلمه این سه موضوع مهم را در شرق و غرب عالم مورد تهدید قرار داده ای!!

گوش معمولا خطرات جمعی ندارد بلكه خطر فردی دارد. ولی زبان چنان است كه آتش جنگی را روشن یا آتش جنگی را خاموش می كند، یعنی خطرش هم می تواند مثل نفعش جامعه ای را در بر گیرد.

در اینجا دو بحث را تعقیب می كنیم: 1- ریشه اینكه چرا خطرات زبان زیاد است 2- درمان این دردها چیست. زیرا در مباحث اخلاقی، معلم اخلاق مثل یك پزشك متخصص در دو مرحله فعالیت می كند: 1- ریشه یابی بیماری و تشخیص آن. 2- درمان مناسب آن بیماری.


صفحه 90، 91، 92، 93، 94، 95.








  1. احتمال دارد كه منطق كنایه از سیره و روش باشد، و به گفته بعضی از مفسران وقتی می گوئیم پیامبر نطق از روی هوی و امیال نفسانی نمی كند و نطقش نشات گرفته از وحی است، نه فقط سخن گفتن او، بلكه سیره و روش پیامبر (ص) چه در گفتار و چه در رفتار چنین است و اینكه در آیه به نطق اشاره شده برای این است كه نطق از خصائص بارز انسانی است پس با توجه به این احتمال معنی این می شود كه سیره و روش قولی و عملی پرهیزگاران صواب است كه از مرز متوسط و متعادل حق منحرف نشده و به جرگه افراط و تفریط وارد نمی شوند.
  2. مرحوم خوئی شارح نهج البلاغه احتمال دیگری را برای صواب ذكر كرده كه مراد خصوص توحید و تمجید خداوند و صلوات بر پیامبرش باشد كما اینكه آیه (لا یتكلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا سوره نبا آیه 38) اینطور تفسیر شده، ولی این یك احتمال است، و نظری كه در متن ذكر كردیم روشنتر است زیرا اطلاق صواب شامل هر ضد خطائی می شود و توحید خداوند و صلوات بر پیامبر از مصادیق صواب است.
  3. الرحمن آیه 1 تا 4.
  4. نكته ای كه برای اهل منطق قابل تذكر است وجه تسمیه علم منطق است، منطق را منطق نامیده اند زیرا در لغت به معنی تكلم به حرفی است كه: دارای معنا باشد، با توجه و قصد، و تكلم باید متكی به قانون صحیحی باشد كه به آن منطق گویند، از باب نامیدن سبب به اسم مسبب یعنی این قانون تكلم و نطق صحیح بوده، و اسم مسبب كه منطق به معنی تكلم كردن را روی سبب كه این قانون (یعنی، علم منطق) است گذارده اند.

    این وجه ظاهر كثیری از منطقیون است، از جمله قطب شیرازی در شرح رساله، و عده ای مثل مولی عبدالله در شرح تهذیب، بعضی دیگر از معاصرین در وجه تسمیه منطق گفته اند نطق به معنی درك كلیات است، و این قانون طریق درك آن كلیات را روشن می سازد، ولی حق وجه اول است، زیرا در لغت نطق را به معنی درك كلیات نیافتیم، چنانچه شیخ ابوعلی سینا در مقدمه دانشنامه اعتراف به این مسئله دارد و می گوید: مراد قدماء از نطق معنی لغوی است، و اطلاق نطق بر درك كلیات اصطلاح متاخرین است.

    (قیصری هم در شرح فصوص تصریح به این مطلب دارد، تائید این وجه هم این است كه در زبان فرانسوی منطق را «لوژیك» نامیده اند كه از كلمه یونانی «لوكوس» بمعنی كلمه ماخوذ است.

    بنابراین اگر اشكال شود، تعریف انسان به حیوان ناطق صحیح نیست زیرا نطق مختص به انسان نیست چون دیگر حیوانات هم نطق دارند گرچه ما نمی فهمیم و در قرآن سوره نمل آیه 16 آمده (علمنا منطق الطیر) حضرت سلیمان (ع) به مردم گفت: (به ما زبان مرغان تعلیم داده شده است) در جواب می گوئیم نطق به معنی تكلم به حروف با معنا و مفهوم است همراه با قصد و این بیانی است كه خداوند مخصوص انسانها قرار داده (علمه البیان) پس اطلاقش بر غیر انسان مسامحه است زیرا نطق، هر صوتی كه از دهان خارج شود نیست (البته انكار نمی كنیم كه حقیقت انسان، متفكر و مدرك كلیات باشد بلكه شاید تعریف صحیح همین باشد چنانكه سقراط و ارسطو از انسان تعبیر به «نوس» بمعنی نفس متفكر می كنند ولكن بحث در معنای نطق است كه گفتیم به این معنا صحیح نیست)- برای مطالعه بیشتر به كتاب المنطق المقارن مراجعه نمائید.

  5. قال علی (ع): للكلام آفات (برای كلام آفاتی است) غرر الحكم- میزان الحكمه جلد 8 صفحه 500.
  6. قال رسول الله (ص): ان اكثر خطایا ابن آدم فی لسانه (بدرستی كه اكثر خطاهای فرزند آدم (یعنی انسانها) در زبانش نهفته است) محجه البیضاء جلد 5 صفحه 194- میزان الحكمه جلد 8 صفحه 500.
  7. تحف العقول سخنان امام باقر (ع) صفحه 218.
  8. اصول كافی جلد 2 صفحه 115- میزان الحكمه جلد 8 صفحه 501.